چهل روز گذشت. حقيقت ، عريانتر و زلالتر از هميشه از افق خون سر برآورد. كربلا به بلوغ خويش رسيد و جوشش خون شهيد ، خاشاك ستم را به بازى گرفت. خونى كه آن روز در غريبانه ترين غروب ، در گمنام ترين زمين ، در عطشناكترين لحظه بر خاك چكه كرد ، در آوندهاى زمين جارى شد و رگهاى خاك را به جنبش ، جوشش و رويش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانيان كربلا گريست و هستى ، داغدار مظلوميت حسين عليه السلام شد. چهل روز ، ضرورت هميشه بلوغ است و مرز رسيدن به تكامل است ، مگر ما سرما و گرما را به «چله» نمىشناسيم و مگر ميعادگاه موسى در خلوت طور ، با چهل روز به كمال نرسيد.
اينك ، چهل روز است كه هر سبزه مىرويد ، هر گل مىشكفد ، هر چشمه مىجوشد و حتى خورشيد در طلوع و غروب ، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است.