پيام
+
حكايت عشق : من به دست آقا شيعه شدم
هلوع♥
89/12/15
«باران بهاري»
يكي ازافغان اهل سنت،چگونگي شيعه شدن خودراچنين تعريف مي كند، درراه مكه مكرمه،ميان آن بيابان عجيب وغريب،درحالي كه خواب بودم،قافله حركت كرده بود. بعدازمدتي كه ازخواب بيدارشدم،اثري ازهمراهان نديدم.
شروع كردم به درگاه خداوندزاري والتماس نمودن،اما اثري ظاهرنشد.ناگهان ازخاطرم گذشت كه شيعيان افغاني درمواقع گرفتاري به امام زمانشان متوسل ميشوند.
«باران بهاري»
من هم بدون آشنايي قبلي،ازروي اضطرارشروع كردم آقاصاحب الزمان (عج)راصدازدن،يك مرتبه ديدم سواري پيداشد.سوال كردم چه كسي شما را فرستاده؟ گفت،شما به چه كسي متوسل شدي؟ گفتم،به افراد زيادي، گفت،آخرين كس كه اوراخواندي كه بود؟ گفتم،امام زمان(عج)شيعيان،فرمود،همان آقا مراروانه كرده است.مرا ترك مركبش سوار كرد.
«باران بهاري»
مقداري رفت،رسيديم به نخلستاني،گفت،مي خواهي آقاامام زمان(عج) را زيارت كني؟ گفتم،آري،فرمود،دراينجاهستند.وارد شدم وحضرت را زيارت نمودم.آقا فرمودند،به من وپدرانم ايمان بياور! عرض كردم،ايمان آوردم. فرمودند،مي خواهي به همسفرانت برسي؟عرض داشتم،بلي،فرمودند،بروبه همان كس كه توراآورد،بگوتورابه همراهانت برساند
«باران بهاري»
بيرون آمدم.آن شخص مراسواركرد.كمي كه راه پيموديم،گفت،پياده شو! پياده شدم به طرفي اشاره كرد وگفت، ازاينطرف بروبه قافله ميرسي چندقدمي برداشتم ديدم قافله پيداشد همين كه به همراهان رسيدم،گفتم، من شيعه شدم. گفتند به دست چه كسي؟گفتم به دست امام زمان(عج)كه دراين بيابان به دادم رسيد وقصه رابراي آنها بازگو كردم