*باران بهاری*
چندساعت پیش یه مارمولک معلوم نیس از کجا تو خونمون پیداش شد. باعثه شرمه ولی من و خواهرم به حدی ترسیدیم که انگار یکی از اژدهاهای منقرض شده رو دیدیم. اون از ما فرار میکرد و ما از اون! تصمیم گرفتیم موجود بیچاره رو با حشره کش از پا دربیاریم. باورتون نمیشه ولی کل حشره کش رو روش خالی کردیم!!! :(((( اما هیچ اثری از بیهوشی ندیدیم! بالاخره بعد از کلی ترس و جیغ و کمک گرفتن تلفنی از مادر محترم(که کلی هم بهمون خندیدند) و کلی التماس و قسم دادن به زمین و زمان و امام و .... تونستیم اون موجود بیچاره رو به بیرون از خونه هدایت کنیم و کلی هم خوشحال بشیم از اینکه حشره کش افاقه نکرد و بدون کشت و کشتار مسئله حل شد. اما الان که برای کاری رفتم توی راه پله ها درکمال ناباوری دیدم مارمولک بیچاره پشت و رو افتاده و داره جون میده:(((((((( به حدی ناراحت شدم که.... آخه چرا بعضی موقه ها بعضی از ما آدما فکر میکنیم حق زندگی فقط مال ماست و بقیه موجودات رو مزاحم تلقی می کنیم و به خودمون حق میدیم اونا رو به راحتی حتی بدون اینکه آزاری بهمون برسونن بکشیم؟ اصلا چرا باید از موجودات دیگه بترسیم؟ چرا به این فکر نمیکنیم همون خدایی که مارو خلق کرده، همون این موجودات رو آفریده. اگه فردای قیامت این مارمولک به خدا شکایت کنه که بی گناه کشته شده چه جوابی میتونیم بدیم؟ :( آخه طبق آیه 38 سوره انعام همه موجودات روی زمین و همه پرندگان آسمون محشور میشن(البته مثل ما حساب و کتاب ندارن و فقط محشور میشن) اونوقت واقعا ما چی داریم بگیم؟
چند وقت پیش تو کتاب تاریخ انبیا مطلبی خوندم با این مضمون که روزی یکی از پیامبران یه حیوونی رو میبینن که ظاهر قشنگی نداشته(الان یادم نیست چه حیوونی بوده) و زشتی اون حیوون رو به زبون میارن. به اذن خدا اون حیوون به زبون میاد و به اون پیامبر میگه: همون خدایی که تو رو آفرید و برای تو زیبایی قرار داد، همون خدا تشخیص داده که من رو این شکلی بیافرینه. تو وقتی درباره ظاهر من ایراد میگیری درواقع به خالق من، یعنی خدا ایراد گرفتی. و همین موضوع باعث گریه بسیار ایشون میشه تا زمانی که استغفارشون پذیرفته میشه.
میگم اگه الان مارمولکه به زبون بیاد به ما چی میگه؟؟؟ آخه چرا بعضی از ما اینقدر ستمکاریم؟! خدایا ببخش:(