*باران بهاری*
..."دلم" تنگ است.
..."دلم" روضه میخواهد.
..."دلم" گریه میخواهد.
چقدر "دل" "دل" میکنی؟ مگر یادت رفته تا وقتی "دل" داری، تا وقتی "خود" را در برابر "او" میبینی، نمیتوانی محو "او" شوی؟
تا وقتی "خواست خود" را میبینی نه "خواست او" را، همین که هستی خواهی ماند.
یاران او به دنبال خواست دلشان رفتند یا خواست او؟
آنها "دل"شان خواست یار او باشند یا "خواست او" را در یاری دیدند؟
این است که میگویم تا وقتی دنبال خواست دلت هستی، هیـچ نیستی و هیـچ هم نخواهی شد.
اما اگر فقط "او" را دیدی و "خود" را ندیدی، "او" صاحب دلت میشود.
آنوقت میتوانی به دلت اعتماد کنی و هر چه گفت گوش کنی؛ چون دیگر دلت گوش به فرمان "او"ست و چشمش را به روی هر آنچه غیر "او" بسته است.
پس بجای آنکه دنبال خواست دلت باشی، ببین "او" چه میخواهد.
اگر هم روضه میخواهی، اگر گریه میخواهی، بخاطر "او" بخواه نه بخاطر دلت.
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللهم عجل لولیک الفرج»