*باران بهاری*
بازهم هیچ ندارم جز دستانی خالی تر از خالی.
آمدم تا واسطه پذیرشم شوی؛
آمدم تا بخوانم خدا را از زبان "حسین علیه السلام"
و بشناسم خودم را.
این بار هم پذیرایم باش امام رئوف.
...پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
پ.ن: چند شب پیش سخنران مسجد گفت وقتی طلبیده میشید شامل رحمت رحمانیه شده اید؛ بکوشید شامل رحمت رحیمیه نیز بشوید.
و من هم شکر بر این رحمت رحمانیه دارم و هم در تلاطم آنم که چگونه باید به رحمت رحیمیه رسید؟
اللهم اهدنی من عندک
*السلام علیک یا شهر الله"
ماه میهمانی خدا تمام شد؛
اما رحمت خدا پایان ندارد؛
کاش عصیان و سرکشی ما نیز به پایان برسد.
الهی!
اذقنا حلاوه ودک و قربک
شیرینی دوستی و نزدیکی ات را به ما بچشان.
وقتی امروز سحر یادم افتاد دو روز دیگه مهمونی تمومه؛ یاد بچگی ها افتادم که وقتی جایی می رفتیم مهمونی که خوش می گذشت بهمون، با کلی اصرار از والدین مون میخواستیم اجازه بدن اونجا بمونیم.
حالا این مهمونی فرقش اینه که ماندنش نه تنها اجازه نمبخواد، بلکه خود میزبان از ما مشتاق تره برای "ماندن" ما.
کاش با همون خلوص و جدیت بچگی هامون، بخوایم و التماس کنیم و زمین و زمان رو به هم بدوزیم برای "ماندن".
کاش حتی اگر خسته شدیم یا از روی شیطنت خواستیم بریم جای دیگه، میزبان همیشه مهربانمون نگهمون داره و نذاره جای دیگه ای بریم.
کاش همیشه میهمان باشیم.
پ.ن: تنها دو روز دیگر از "شهر رحمت" باقیست.
التماس دعا
بالاخره رسیدم به ماهت
کاش برسانی ام به آمرزشت
و قربت
*و ما را در این ماه و ماه را براى ما سلامت بدار و براى ما این ماه را آسایش و عافیت مسلّم دار*
(فرازی از دعای آخر شعبان و اول ماه مبارک رمضان)
این دل هوایی هرجایی
آفتابگردان خورشید زیبای طوس گشته و
بی صبرانه منتظر اذن شماست برای ورود.
... ء ادخل یا مولای
پ.ن: انتظار سه ساله ام به پایان رسید.
الحمدلله علی کل نعمه
ان شاءالله نایب الزیاره خواهم بود.
دلخوشم به اینکه اگر ما روسیاهان را به حریمت راهی نیست
همنشینانی نصیبمان کردهای که راهشان به کوی تو مستقیم است؛
و به رسم زیارت و رفاقت
دلشان در هوای حریمت
یاد دوستان را از یاد نمیبرد.
دلم تنگ زمستانی است که گرمای مهر شما یخ وجودم را آب میکرد.
پ.ن: عکسها یادگار دوستی است با ذوق و قدیمی و صمیمی. یکی از همانهایی که راه دلشان مستقیم است.
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»
باز هم فاصله میان "خواندن" و "اجابت" را نفهمیدم.
از امروز به شمارش لحظهها مینشینم
به امید روزی که نمیدانم به آن میرسم یا نه.
و هنوز
به نگاه پر عطوفت و دست کرمتان چشم امید دارم.
شاید این بار قرار است انتظار به سرآید...
بعدانوشت: این بار هم قرار به سرآمدن انتظار نبود.
آمدم فاتحهای بخوانید برایم
که شما زندگی میکنید و
من مردگی...
دل نوشت: یک سالِ نا آرام گذشت و رسیدم به نقطه آغاز...به حیرانی میان چند راهی
الهی! رهایم نکن
اینجا...
وقتی اشک ها با شنیدن نوای نقاره جاری میشوند،
میتوان چشمها را بست و خود را در حرم امام رئوف دید.
اینجا...
نزدیکترین جا برای ابراز دلتنگی است.
دلم هوای حرم کرده است.
هوای نفس کشیدن در هوای شما.
دلم...
هوای...
یادش بخیر 8/8/88
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»
بعد از نماز داشتیم به سختی در ازدحام جمعیت به سمت بیرون مصلی میرفتیم که پیرمرد گفت:
کاش از "صراط" هم به همین راحتی عبور کنیم.
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»