*باران بهاری*
مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.
عاشورا اینجاست!
کربلا اینجاست!
اگر کسی جرات کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرات می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند.
من بچه نیستم مادر!
شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده می شود، ساخته کارگاه سقیفه است. نطفه اردوگاه ابن سعد در مشیمه سقیفه منعقد می شود.
اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی ماند.
حسین در کربلا می خواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانه او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی. تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین تر است یا نوه پیامبر؟
مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. خودت گفته ای. ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمی کند.
مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم.
نگو گریه نکن مادر! باید مُرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کرده ایم که تا کنون زنده مانده ایم.
نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست.در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات- محسن ات- به شهادت رسید. من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی: مرا بگیر فضه که محسن ام را کشتند.
پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا می برد، وحی نازل می شد که «پایین بیاورید صدایتان را». هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانه اش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمه ها می گیرد، مبداش اینجاست.
دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست.
من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد. بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا اینقدر بسوزاند.
شاید خدا می خواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکلتر است! قبول کن که غم عاشورا هرچه باشد، به این سنگینی نیست.
پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را.
و پدر را از این پس هزار عاشوراست.
پ.ن: متن بالا از کتاب"کشتی پهلو گرفته" نوشته آقای «سید مهدی شجاعی» است. قبلا هم قسمتی از کتاب را گذاشته بودم(سخن علی(ع) با فاطمه(س))
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »
التماس دعا