*باران بهاری*
دوست اونه که تو رو یاد خدا بندازه.
دوست اونه که وقتی بارون میگیره
دلش بخواد زمزمه کنه: "ببار ای بارون، ببار" و همراه بارون، بباره.
دوست اونه که تو خوشی و ناخوشی همراهته.
دوست اونه که هیچوقت قضاوتت نمیکنه.
دوست اونه که...
داره میشه همراه ده ساله من
الحمدلله
دو سال می گذرد؛
و من همچنان فاصله ام را با تو می شمارم.
و هنوز نعمت "زندگی" و فرصت "بندگی" را از دست نداده ام.
الحمدلله علی ما هدانا
توضیح: بالاخره رسیدم به سالِ سی!
پ.ن 1: کاش میدونستم اینجا هنوز مخاطب دارد یا نه. این آمارگیرها که هرکدام چیزی می گویند برای خودشان!
پ.ن 2: هرچه بیشتر در فضاهای مجازی میچرخم بیشتر به اینجا متمایل می شوم. دنیای "وبلاگ" چیز دیگریست.
"السلام علیک یا فاطمه بنت موسی"
شیرینه وقتی در روز دختر، از اول صبح پیام های تبریک از طرف کسانی دریافت می کنم که انتظارشو ندارم. حتی شیرین تر از روز تولد.
لذتی دارد دختر بودن.
خدایا! حلاوتش را بیشتر کن و توانایی شکر بر این نعمت و رحمت را نصیبمان فرما.
یادش بخیر شب ولادت سه سال پیش که مهمان بانو بودم.
بعداً نوشت: امسال هم میهمان نوازی کردند و شب میلاد، میهمان شدم.
کمال زیباییات
پشت قاب گمنامیات نهفته است.
سی نوشت: دو سال از این دل نوشته میگذرد. تا قبل از آن روزها را میشمردم برای رسیدن به تو؛ و بعد از آن...
هربار که حساب میکنم چقدر از تو بزرگتر شدهام، بیشتر به کوچکیام پی میبرم.
بسیار نیاز دارم به دعایت.
پ.ن: چند ماه تا سی باقیست. حس عجیبی ست سالِ سی.
اللّهم اجعل عواقب امورنا خیراً
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجّل لولیک الفرج»
امشب که بیانیه مشترک لوزان را درباره مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 خواندم و اظهار رضایتمندی اوباما را شنیدم،حسی شبیه دو سال پیش پیدا کردم که نتایج انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد. آنروز دوستی پیام داد:
"شاید این بار درسی شود شاید...
شاید این بار از یادمان نرود شاید...
شاید به خیر بگذرد شاید...
شاید خدا رحم کند شاید...
شاید هم مجبور شویم تاوان دهیم."
و من امشب به این فکر میکنم که آیا زمان دادن تاوان رسیده؟ آیا باید منتظر تاوان های سنگین تری هم باشیم؟ آیا این تاوان، قابل جبران است؟
خیلی ها شاید از این نتیجه شاد باشند(که هستند)، اما هیچکدام مهم نیست.چیزی که موجب نگرانی است، رضایت رییس جمهور امریکا از نتایج مذاکرات است. زیرا رهبر کبیرمان به ما آموخته است هرگاه امریکا ازما تعریف کرد،نگران شویم. و تعریف، از پس رضایت می آید.
نگرانم. نگران خون سرخ فرزندان وطنم که تا پای جان با علم خود در راه اعتلا و استقلال میهن عزیزم کوشیدند. نگران فرزندان شهیدی هستم که آرامشم را مدیون دوری آنها از دست نوازشگر "پدر" می دانم. نگران همسران و مادران شهیدی هستم که زینب گونه صبوری کردند برای عزتمندی ایران اسلامی.
شاید به خیر بگذرد،شاید...
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجّل لولیک الفرج»
نمیدانم این کتاب از کجا سر و کله اش در کتابخانه مان پیدا شده!
داشتم دنبال کتابی می گشتم که هم قدری ادبی باشد و هم داستانی و آموزنده، که به آن رسیدم. از زمانی که تعریف و تمجید نوشته های جلال آل احمد را در کتاب های ادبیات دوران دبیرستان می خواندم، با خودم فکر می کردم که باید حتما کتاب هایش را بخرم و بخوانم. اما از آنجا که آدم کتاب خوانی نبودم، هیچوقت این آرزویم محقق نشد. الان هم که این کتاب قدیمی 175 ریالی را در کتابخانه یافته ام، ابتدا با تردید شروع کردم به خواندنش تا ببینم حال و هوایش مناسب حال و هوایم هست یا نه. حالا که با اشتیاق خواندنش را ادامه می دهم، بد جوری صفحه های سفید میان کتاب حالم را می گیرند. مثل این می ماند که یک کتاب را چند صفحه درمیان بخوانی! باز جای شکرش باقی است که سفیدی صفحه ها فقط اوایل کتاب است و به باقی کتاب سرایت نکرده است.
سفرنامه جالبی باید باشد. حداقل چیزی که خواندن آن در پی خواهد داشت، مقایسه شرایط و امکانات سفر (آن هم از نوع حج واجب) در 50 سال پیش نسبت به زمان حال است.
اما چیزی که فرق نکرده، سودهای کلان پادشاه عربستان از درآمد حاصل از حج است که اصلا تغییری نکرده.
پ.ن: انشاءالله اگر فرصت کنم در یادداشت های بعدی قسمتهایی از کتاب را خواهم گذاشت.
دیر زمانی است که دشمنانِ بیدار، با هیپنوتیزم فضای مجازی بسیاری از ما را آرام آرام به خوابی عمیق برده اند. اما در این میان هستند کسانی که از ابزارهای دشمن علیه خودشان استفاده می کنند و با تلاش در جبهه فرهنگی و اعتقادی، سعی در تطهیر این فضا دارند.
بعد از شنیدن خبر تاسف بار تکرار اهانت اهالی کفر به پیامبر رحمت "حضرت محمد صلی الله علیه و آله"، خبر تشکیل کمپین "من عاشق محمدم" در پاسخ به این اهانت بزرگ، جان تازه ای به هر مسلمان دوستدار پیامبر می دهد؛ و افزایش چشمگیر افرادی که به این کمپین می پیوندند، شوق و انگیزه وحدت و حمایت از اسلام عزیز و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را مضاعف می کند.
محکوم کردن هرگونه اهانت به اسلام و پیامبر اسلام و سایر ادیان الهی، و حمایت همه جانبه و آشکار از اسلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله، حداقل کاری است که می توانیم به عنوان یک مسلمان انجام دهیم. شاید قبول افتد و ذره ای در مقابل آل الله انجام وظیفه کرده باشیم.
لینک کمپین: "من عاشق محمدم"
(http://instagram.com/p/x3uhLKGcPv)
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»
دلتنگم...برای نوشتن
برای نوشتههایم
برای حسهای خوبی که داشتم
دل خستهام...
از توبه شکستنهای چند باره
حیرانم...
میان چند راهی
...دلتنگ و خسته و حیرانم
بعضی خاطرهها حس غریبی به آدم منتقل میکنند.
مرورش آدم را نه خوشحال میکنه نه ناراحت. نه اینکه بیتفاوت باشه ولی حس غریبی بهش داره.
از طرفی دوست داره مرورش کنه و از طرفی براش سخته.
هنوز نمیدونم اسم این حس را چی میشه گذاشت...
میرسه
درست سر بزنگاه
وقتی در کمال آرامشم اما در تلاطم!
آرام میشوم!
زیرلب میخوانم: عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
نمیدانم خیر است یا شر
اما دلخوشم به آنچه تو میدانی و من نمیدانم.
برای مقابله با خودم باید تکرار کنم نامت را: یا انیس من لا انیس له، و یا رفیق من لا رفیق له
میدانم باید انیس و رفیقم تو باشی
و آنکه تو بخواهی
از یادم نبر "بصیـر" بودنت را.
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»