*باران بهاری*
امسال که رفته بودم راهیان نور،تو فکه یه چادر زده بودن و روش نوشته بودن:
"امروز برای خدا چه کردی...؟"
چندروزه عکسش را گذاشتم رو صفحه گوشیم و هر دفعه که میبینمش این سوال را از خودم میپرسم اما در جواب.....
پ.ن: یه التماس دعای مخصوص واسه یه دوست و یه مریض دارم که ان شاءالله از دعای خیرتون بی نصیبشون نمیذارید. یا حق
"بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»
سوره مبارکه نساء- آیه 102:
وَإِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُواْ حِذْرَکُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا.
(هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند و باید جنگافزارهاى خود را برگیرند و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند] باید پشتسر شما قرار گیرند و گروه دیگرى که نماز نکردهاند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگافزارهاى خود را برگیرند [زیرا] کافران آرزو مىکنند که شما از جنگافزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند و اگر از باران در زحمتید یا بیمارید گناهى بر شما نیست که جنگ افزارهاى خود را بر زمین نهید ولى مواظب خود باشید بى گمان خدا براى کافران عذاب خفتآورى آماده کرده است.)
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر(ص) با عدهاى از مسلمانان به عزم «مکّه» وارد سرزمین «حدیبیه» شدند و جریان به گوش قریش رسید، خالد بن ولید به سرپرستى یک گروه دویست نفرى براى جلوگیرى از پیشروى مسلمانان به سوى مکّه، در کوههاى نزدیک مکّه مستقر شد، هنگام ظهر «بلال» اذان گفت و پیامبر(ص) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند، خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر باید از فرصت استفاده کرد و در حال نماز کار مسلمانان را یکسره ساخت در این هنگام آیه نازل شد و دستور نماز خوف را به مسلمانان داد، و این خود یکى از نکات اعجاز قرآن است که قبل از اقدام دشمن، نقشههاى آنها را نقش بر آب کرد.
تفسیر:
این آیه به دنبال آیات قبل که درباره جهاد است، آمده و کیفیت نماز خوف را که به هنگام جنگ باید خوانده شود به مسلمانان تعلیم مىدهد. آیه خطاب به پیامبر(ص) کرده، مىفرماید: هنگامى که در میان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مىدارى باید مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند، نخست عدهاى با حمل اسلحه با تو به نماز بایستند.سپس هنگامى که این گروه سجده کردند (و رکعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جاى خود توقف مىکنى) و آنها با سرعت رکعت دوم را تمام نموده و به میدان نبرد باز مىگردند و در برابر دشمن مىایستند و گروه دوم که نماز نخواندهاند، جاى گروه اول را مىگیرند و با تو نماز مىگزارند. گروه دوم نیز باید وسایل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمین نگذارند. این طرز نماز گزاردن براى این است که دشمن شما را غافلگیر نکند. زیرا دشمن همواره در کمین است که از فرصت استفاده کند و دوست مىدارد که شما از سلاح و متاع خود غافل شوید و یکباره به شما حملهور شود.
ولى از آنجا که ممکن است ضرورتهایى پیش بیاید که حمل سلاح و وسایل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشکل باشد، در پایان آیه چنین دستور مىدهد: و گناهى بر شما نیست اگر از باران ناراحت باشید و یا بیمار شوید که در این حال سلاح خود را بر زمین بگذارید. ولى در هر صورت از همراه داشتن وسایل محافظتى و ایمنى (مانند زره و خود و امثال آن) غفلت نکنید و حتى در حال عذر، حتما آنها را با خود داشته باشید که اگر احیانا دشمن حمله کند بتوانید تا رسیدن کمک، خود را حفظ کنید. شما این دستورات را به کار بندید و مطمئن باشید پیروزى با شماست. زیرا خداوند براى کافران مجازات خوارکنندهاى آماده کرده است.
حرف من:
وقتی این آیه را با تفسیرش خوندم به این فکر کردم که نماز چقدر برای خدا مهم و بزرگه که حاضره بگه نمازتون را در شرایط خاص مثل جنگ، شکسته بخونید اما به جماعت بخونید. حتی برای این کار، دستورالعمل خاصی هم به پیامبر(ص) میده.
پ.ن: خیلی وقت بود میخواستم یادداشتی درباره این آیه بذارم اما هم فرصت نمیشد هم نمیتونستم جملاتی پیدا کنم که منظورم را برسونه. بالاخره هم نتونستم حق مطلب را ادا کنم ولی فکر کردم بازهم گفتنش بهتر از نگفتنه.
منبع: قسمت «تفسیر» و «شأن نزول» از کتاب «تفسیر نمونه» است.(با کمی تلخیص)
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »
اکنون علی جان! ای شوی همیشه وفادارم! ای همسر هماره مهربانم! من عازمم. بر من مسلم است که از امشب میهمان پدرم و خدای او خواهم بود.
گریزانم از این دنیای پر بلا و سراسر مشتاقم به خانه بقا. تنها دل نگرانی ام برای رفتن، تویی و فرزندانم. شما تنها پیوند میان من و این دنیائید که کار رفتن را سخت می کنید اما دلخوشم به اینکه شما هم آخرتی هستید، مال آنجائید. شما جسمتان در اینجاست. دیدار با شما از آنجا و در آنجا آسانتر است.
علی جان! ولی جدا شدن از تو همینقدر هم سخت است. به همین شکل هم مشکل است. به خدا می سپارم شما را و از او می خواهم که سختی های این دنیا را بر شما آسان کند.
علی جان! مرگ، ناگزیر است و انسانِ میرنده ناگزیر از وصیت و سفارش.
علی جان! به وصیت هایم عمل کن، چه آنهارا که در رقعه ای مکتوب آورده ام و چه اینها را که اکنون می گویم.
.................
تو پس از من ناگزیری به ازدواج کردن، ازدواج کن و امامه، خواهرزاده ام را بگیر که او به فرزندان ما مهربانتر است.
مرا درتابوتی به همان شکل که گفته ام حمل کن تا محفوظ تر بمانم.
مرا شبانه غسل بده- از روی پیراهن- برمن شبانه نماز بگذار و مرا شبانه و مخفیانه دفن کن و مدفنم را مخفی بدار. مبادا مردمی که بر من ستم کرده اند، بخصوص آندو (عمر و ابوبکر)، برجنازه و نماز و دفنم حاضر شوند و از مکان دفنم آگاهی یابند. یاران معدود و محدودمان با تو شرکت بجویند در نماز خواندن و تشییع جنازه و دفن، اما بقیه نه.
وای گریه نکن علی جان! من گریه ام برای توست، تو چرا گریه می کنی؟ تو مظلومترین مظلوم عالمی، گریه برتو رواتر است. من آنچه کردم برای دفاع از حقوق مغصوب تو بود. من می دانستم که رفتنی ام، پدرم مرا مطمئن کرده بود ولی هم می دانستم و می دانم که پس از من برتو چه خواهد رفت. و این جگر مرا آتش می زد و مرا به تلاطم وامی داشت.
پس تو گریه نکن علی جان! عالم باید برای اینهمه مظلومیت تو گریه کند. اکنون اول خلاصی من است، ابتدای راحتی من است اما آغاز مصیبت توست. پس تو گریه نکن و جگر مرا در این گاه رفتن، بیش از این مسوزان.
تو را و کودکانمان را به خدا میسپارم علی جان! سلام مرا تا قیامت به فرزندان آینده مان برسان.
راستی علی جان! پسرعمو! توهم می بینی آنچه را که من می بینم؟ این جبرئیل است که به من سلام می کند و تهنیت می گوید.
- و علیک السلام.
این میکائیل است که سلام می کند و خیرمقدم می گوید.
- و علیک السلام.
اینها فرشتگان خدایند، اینها فرستادگان خداوندند که از سوی خدا به استقبال آمده اند. چه شکوهی! چه غوغایی! چه عظمتی!
- و علیکم السلام.
این اما علی جان! به خدا عزرائیل است که به من سلام می کند.
- و علیک السلام یا قابض الرواح. بگیر جان مرا ولی با مدارا.
«خدای من! مولای من! به سوی تو می آیم، نه به سوی آتش.»
«سلام بابا! سلام به وعده های راستین تو! سلام به لبخند شیرین تو! سلام به چشم های روشن تو!».
پ.ن: این متن هم از کتاب "کشتی پهلو گرفته" است. پستهای قبلی از این کتاب: «سخن زینب با مادر» - «سخن علی(ع) با فاطمه(س)»
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »
مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.
عاشورا اینجاست!
کربلا اینجاست!
اگر کسی جرات کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرات می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند.
من بچه نیستم مادر!
شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده می شود، ساخته کارگاه سقیفه است. نطفه اردوگاه ابن سعد در مشیمه سقیفه منعقد می شود.
اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی ماند.
حسین در کربلا می خواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانه او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی. تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین تر است یا نوه پیامبر؟
مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. خودت گفته ای. ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمی کند.
مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم.
نگو گریه نکن مادر! باید مُرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کرده ایم که تا کنون زنده مانده ایم.
نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست.در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات- محسن ات- به شهادت رسید. من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی: مرا بگیر فضه که محسن ام را کشتند.
پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا می برد، وحی نازل می شد که «پایین بیاورید صدایتان را». هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانه اش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمه ها می گیرد، مبداش اینجاست.
دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست.
من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد. بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا اینقدر بسوزاند.
شاید خدا می خواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکلتر است! قبول کن که غم عاشورا هرچه باشد، به این سنگینی نیست.
پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را.
و پدر را از این پس هزار عاشوراست.
پ.ن: متن بالا از کتاب"کشتی پهلو گرفته" نوشته آقای «سید مهدی شجاعی» است. قبلا هم قسمتی از کتاب را گذاشته بودم(سخن علی(ع) با فاطمه(س))
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »
التماس دعا
چهارشنبه آخروقت کاریت، یه دفعه و بی دلیل دلت میگیره انگار که هرچی غم و غصه تو دنیاست اومده نشسته رو دلت. انقدر بی قرار میشی که میری وضو میگیری و میای قرآن میخونی. آیه هایی میاد که هم غمت را میبره هم به غمت اضافه میکنه. کلافه میشی و ناراحت از اینکه چرا این بار با خوندن قرآن آروم نشدی. یه فید میزنی شاید یکی یه راهکاری واسه آروم شدن دل داشته باشه. یکی میگه: دلم گرفته مهدیا بیا و باز کن دلم / که من کسی به غیر تو طبیب دل ندیده ام. یادت میفته باید دلتو به کی بدی تا آرومش کنه. میری خونه و تا شب همینطوری هستی اما نمیتونی بروز بدی:( فردا صبح که بیدار میشی انقدر خسته و بی حوصله ای که با وجود اینکه دلت پر میزنه واسه کلاست، قیدشو میزنی و دوباره میخوابی. بعداز صبحانه میفهمی قراره براتون مهمون بیاد و تو هم اصلا حوصله نداری اما یاد این میفتی که مهمون حبیب خداست و خودت را کنترل میکنی که غُر نزنی. بعداز اینکه مهمونا میرن دوستت بهت زنگ میزنه: امروز چیکاره ای؟ میای بجای فردا، امروز بریم امامزاده؟ خیلی بهش احتیاج دارم. - باشه به مامان بگم اگه کاری نداشت میام. خبرت میکنم. بالاخره بعداز ناهار درکمال بی حوصلگی راه میفتی و از دست خودت عصبانی ای که چرا بعداز یه هفته دوری، داری اینطوری میری پیشش!!! اما فکر میکنی وقتی پات برسه اونجا مثل همیشه آروم میشی و غصه هات یادت میره. "هوالمحبوب"
این بار اذن دخول و زیارتنامه خوندنت مثل همیشه نیست. حوصله ت نمیکشه دعا و زیارتنامه بخونی. میشینی یه گوشه و زیارت آل یس رو گوش میکنی. انگار کمی حالت بهتر میشه. دوستت میگه: فکر میکنی میرسیم امروز بریم چیذر؟ (آخه تاحالا نرفته و قرار داشتین یکبار که اومدید امامزاده صالح(ع) ببریش اونجا)
اولش فکر میکنی وقت نمیشه اما با یه محاسبه سرانگشتی میگی: باشه بریم............ اما هنوز بی حوصله ای و دلت وا نشده و باز از خودت ناراحتی که چرا اینطوری داری میری زیارت.
دوتایی سوار تاکسی میشید. وقتی میرسید جلوی امامزاده علی اکبر(ع)، به دوستت میگی: اولین باره که میای اینجا صدات زودتر و بهتر میرسه بهشون. یادت نره دعای مخصوص کنی.
پاتو که میذاری تو حیاط یه دفعه به خودت میای میبینی که دیگه از اون غم خبری نیست. حالت خوبِ خوبه. غم نداری که هیچی شاد هم شدی!!! انقدر آرومی که اصلا دلت نمیخاد حرف بزنی یا حتی چیزی بخوای. دوست داری فقط بشینی بالاسر شهدا و او را نگاه کنی. انگار میخوای خودت را لابلای شهدا گم کنی تا وقتی به اونها نگاه میکنه تو را هم ببینه.
به این فکر میکنی که بازهم معنای طلبیده شدن را به یادت آوردن. بازهم بهت گفتن تا ما نخوایم هرکاری کنی، نمیتونی بیای. یادت میفته که بیشتر از یک ساله نیومدی. و حالا که اومدی چقدر قشنگ مهمون نوازی کردن. بدون اینکه کلمه ای به زبون بیاری، حتی قبل از اینکه سلام کنی غمت را از دلت برداشتن.
هنوز چشمانت ازاین تصویر قشنگ پُر نشده که باید خدافظی کنید و برید امامزاده اسماعیل(ع). آخه اونجا هم خیلی وقته نرفتی. این بار دیگه خوشحالی و حالت خوبِ خوبه.
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد" «اللهم عجل لولیک الفرج »
امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند:
خدایا! کیست آن که شیرینی محبت تو را بچشد و جز تو را بخواهد و کیست آن که به قرب تو انس بگیرد و بخواهد از تو روی بگرداند.
در شرکت ما هر روز نماز جماعت برپاست و به لطف خدا توفیق خواندن یک نوبت نماز جماعت در روز را دارم(بجز 5 شنبه ها و جمعه ها). حاج آقایی که امام جماعتمونه دعاهای زیبایی را در قنوت نماز میخونه که خیلی به دل میشینه. مخصوصاً این یکی:
"اللّهم احمِلنا فی سُفُنِ نَجاتک، و متِّعنا بِلَذیذِ مناجاتِک، و أَورِدنا حیاضَ حُبِّک و أَذِقنا حَلاوةَ وُدِّک و قُربِک"
"خدایا ما را در کشتیهای نجات خود سوار کن و ما را از لذت مناجات خود بهرهمند ساز و ما را به حوض های حبّ خود درآور و به ما شیرینی دوستی و قرب خودت را بچشان . " (الصحیفة السجادیة (ابطحی)- الامام زین العابدین (ع) ص 410)
امروز گشتی تو اینترنت زدم ببینم این دعا از کیه و معنی دقیقش چیه که رسیدم به زینت عبادت کننده ها، حضرت امام سجاد(ع). فهمیدم این شیرینی بی دلیل نبوده. این دعا در مناجات المطیعین امام سجاد(ع) اومده.
در ادامه این کاوش به این موضوع درباره "آثار وضعی گناه" رسیدم که خواندنش خالی از لطف نیست:
یکی از قوانین عامّ عالم طبیعت قانون علّت و معلول یا اثر و مؤثر و یا به عبارت دیگر قانون کُنش و واکُنش است. و این قانون به معنای این است که هر پدیدهای در عالم علّتی دارد و امکان ندارد چیزی بدون علّت و بدون مأثر آفریده شده باشد و تمام اتّفاقاتی که در جهان افتاده و میافتد از قانون فوق مستثنی نیست و آثار معاصی و توبه هم در حیطه این قانون طبیعی قرار میگیرد. یعنی توبه و معصیت هم باید آثار و تبعاتی داشته باشد و این آثار گاهی در دنیا ظاهر میشود و گاهی در آخرت .
معنای لغوی و اصطلاحی گناه و معصیت
گناه در لغت به معنای خطا، جرم، غلط، جفا و ظلم آمده است؛ و معصیت به معنای گناه کردن و نافرمانی آمده است .
آثار گناه و معصیت:
گناه و معصیت اثرات زیانباری بر روح و روان و زندگی دنیوی و اخروی انسان دارد که به نمونههایی از آن اشاره میشود :
1- تباهی دل: گناه، دل را ویران می کند، دلی که حرم و خانه خداست؛ دلی که تنها مجرای ارتباط مستقیم با حضرت حق است؛ دلی که کانون معنویت و پایگاه رشد و تقویت ایمان انسان است. گناه آن را نابود و قوای معنوی را تضعیف و ریشههای درخت ایمان را میسوزاند .
امام باقر -علیه السّلام- میفرمایند: «هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که در قلبش نقطه سفیدی است. پس هر گاه گناهی را مرتکب شود، نقطه سیاهی در قلبش نمودار میگردد و باعث تباهی دل می شود.»
2- زایل کننده ایمان : گناه اعمال انسان را نابود میکند و عاقبت او را گرفتار قهر آتش میسازد. ملا احمد نراقی میفرماید: «معاصی و گناهان منجر به سلب ایمان و سوء خاتمه و آن نیز سبب خلود در آتش میگردد. نسبت معاصی و گناهان به ایمان، مثل نسبت غذاهای مسموم و مضر و یا طعام های زهر آلود است به بدن انسان... آثار معاصی اندک اندک در نفس بر روی هم مینشینند، تا مزاج نفس را فاسد گردانند و اهل ایمان را زایل سازند و روح را به هلاکت اندازند.»
3- محروم شدن از رزق و روزی: یکی از مضرات گناه و آثار آن، حبس کردن و محروم کردن انسان از روزی خداوند است. گناهان در زندگی ما انسانها اثرات منفی زیادی به جای میگذارد. بسیارند کسانی که برای زیاد کردن روزی و به دست آوردن پول و ثروت به گناه آلوده میشوند و یا کسب و کارشان را آمیخته به گناه و حرام میکنند و در آخر الامر به فقر مبتلا میشوند.
امام صادق -علیه السّلام- فرمودند: «همانا به درستی که انسان گناهی را که مرتکب میشود با آن گناه رزق و روزی از او دفع میگردد.»
4- محروم شدن از نماز شب: یکی دیگر از آثار گناه و زیان های آن، محروم شدن از نماز شب است. نماز شب با آن همه فضیلتش، از کف میرود. گناهان مانع انجام این عبادت میشوند .
پیامبر گرامی اسلام -صلّی الله علیه و آله- فرمودند: «هر گاه بنده گناهی را مرتکب شود، به خاطر آن گناه از نماز شب محروم میشود.»
5- سلب لذت عبادت: یکی از زیان های دیگر گناه، این است که از لذت مناجات با خداوند، انسان محروم میشود. محروم شدن از مناجات خداوند، تنها بلایی است که خداوند به واسطه گناهان دامنگیر انسان میکند. امام سجاد -علیه السّلام- در مناجاتش میفرماید: «اللهم احملنا فی سفن نجاتک و متعنا بلذیذ مناجاتک؛ خداوندا ما را در کشتیهای نجاتت حمل کن و از لذّت مناجاتت ما را بهرهمند فرما.»
نتیجه:
خلاصه این که باید مواظب بود و با انجام معصیت دنیا و آخرت خود را تباه و نابود نساخت و باعث هلاکت و ذلّت خود نگردید .
منبع: http://www.tebyan.net/religion_thoughts/articles/miscellaneous/2011/3/31/160511.html
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »
التماس دعا
ای جلوه خدا! ای یادگار رسول! زیستن بی تو چه سخت است.
ماندن، بی تو چه دشوار.
این مرگ، مرگ تو نیست. مرگ عالم است. این مرگ، نقطه ختمی است بر کتاب جهان.
زمین با چه دلی تو را در خویش می گیرد و متلاشی نمی شود؟ آسمان با چه چشمی به رفتن تو می نگرد که ازهم نمی پاشد و فرو نمی ریزد؟
خدا اگر نبود من چه می کردم با این مصیبت عظمی؟ انّا لله و انا الیهِ راجعون.
فاطمه جان! عزیز خدا! دردانه رسول! چه بزرگ است فتنه های جهان و چه عظیم است ابتلاهای خدای منّان. پس از ارتحال پیامبر، خدا می داند که دل من، تنها گرم تو بود. در آن طوفانها که کشتی اسلام را دستخوش امواج جاهلیت می کرد،تنها لنگر متین و استوار، لنگر رضای تو بود. در آن ابتدای میعاد مستمر موسای اسلام، که سامری بر منبر هدایت نبوی و ولایت علوی تکیه میزد، تنها تجلی انوار ربوبی بر درختان خانه تو بود.
رضای تو اسلام بود و خشم تو کفر.
آنچه تو، همسر جوان مرا شکست، شکست نور بود پس از وفات پیامبر و آنچه تو، مادر مهربان کودکان مرا به بستر ارتحال کشانید خون دل بود. اهل زمین و آسمان گواهند که تو پس از پیامبر، هیچ نخوردی، جز خون دل.
زهرای من! این تازه ابتدای مصیبت ماست.
این من که سر تو را بر دامن گرفته ام، پس از تو جز بر بالش غم سر نخواهم گذاشت و جز نخل های کوفه همراز نخواهم یافت.
این حسن که سر بر سینه تو نهاده است و گریه جگر سوزش امان مرا بریده است روزی خون دل عمر خویش را بواسطه زهر خیانت بر طشت غربت خواهد ریخت.
این حسین که ضجه هایش دل ملائکة الله را می لرزاند و بعید نیست که هم الان قالب تهی کند و جان نازک خویش را به جان تو پیوند زند روزی بجای لبیک، چکاچک شمشیر خواهد شنید و بجای متابعت، خنجر و نیزه و تیر خواهد دید.
این زینب که هم اکنون بر پای تو افتاده است و هر لحظه چون شمع، کوچک و کوچکتر می شود، مگر نمی داند که باید پروانه وش به پای چند شمع بسوزد و دم بر نیاورد؟
تو را به خدای فاطمه سوگند که برخیز و به ام کلثوم بگو که اگر جان مرا می خواهد لحظه ای از گریستن دست بدارد که من نمی دانم غم تو جانسوزتر است یا گریه ام کلثوم؟ و نمی دانم دخترکی که در یک مصیبت فاطمی اینچنین بی تاب است با آن مصیبت های عاشورایی چه می کند؟
این نوگلان که اکنون اینچنین جامه می درند جز چند روز از فصل خزان عمر تو را درنیافته اند. عمری که تمامت آن جز یک فصل(فصل خزان) نبوده است.
تو پیش از آنکه به خانه من درآیی مادرِ پدر بوده ای و از آن پس شریک همه دردهای من.
و مادری در شرایطی که طفل اسلام، آماج تیرهای جهل و شرک و کفر می شود یعنی سپر شدن و دشنه های کینه و تیرهای جهل و شمشیرهای شرک را به جان خریدن.
پ.ن: متنی که خوندید برگرفته از کتاب "کشتی پهلوگرفته" نوشته سید مهدی شجاعی هست. دارم میخونمش. اگه توفیق بود و تونستم قسمت های قشنگ دیگه ش را هم میذارم ولی به کتابخون ها توصیه میکنم حتما کتابش را بخونن.
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج»
التماس دعا
در سایت مرحوم آیت الله لنکرانی دنبال موضوعی میگشتم که این مطالب (که در رساله ایشون هست) نظرم را جلب کرد. بعضی از این نکات را قبلاً شنیده بودم ولی بعضیهاش برام تازگی داشت. گفتم بد نیست اینجا بذارم تا یادآوری بشه:
چیزهایى که موقع غذا خوردن مستحب است:
اوّل: هر دو دست را پیش از غذا بشوید. دوّم: بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشک کند. سوّم: میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن و بعد از همه دست بکشد. چهارم: در اول غذا بسم الله بگوید ولى اگر سر یک سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر کدام آنها گفتن بسم الله مستحب است. پنجم: با دست راست غذا بخورد. ششم: اگر چند نفر سر یک سفره نشسته اند هر کسى از غذاى جلوى خودش بخورد. هفتم: لقمه را کوچک بردارد. هشتم: با عجله غذا نخورد و غذا خوردن را طول بدهد. نهم: غذا را خوب بجود. دهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد کند. یازدهم: بعد از غذا خلال نماید و باقیمانده غذا را از لاى دندانها بیرون آورده و دهان را بشوید و مسواک کند. دوازدهم: از دور ریختن مواد غذائى خوددارى کند ولى اگر در بیابان غذا بخورد، مستحب است آنچه مى ریزد براى پرندگان و حیوانات بگذارد. سیزدهم: در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد. چهاردهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بیندازد. پانزدهم: در اول غذا و آخر آن نمک بخورد. شانزدهم: میوه ها و سبزیجات را پیش از خوردن با آب بشوید. هفدهم: تا بتواند بر سر سفره میهمان داشته باشد. هیجدهم: هنگام غذا خوردن بنشیند و غذا بخورد.(بهاری نوشت:این آخریه قابل توجه کسانیه که انگار یکی دنبالشون کرده و سرپایی غذا میخورن)
چیزهایى که در غذا خوردن مکروه است:
اوّل: در حال سیرى غذا خوردن. دوّم: پر خوردن و در خبر است که خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شکم پر بدش مى آید. سوّم: نگاه کردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.(بهاری نوشت: قابل توجه کسانیه که چشمشون به دهن بقیه ست که ببینن چی میخوره و چقد میخوره) چهارم: خوردن غذاى داغ. پنجم: فوت کردن چیزى که مى خورد یا مى آشامد. ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن. هفتم: پاره کردن نان با کارد. هشتم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا و هرگونه بى احترامى به آن.(بهاری نوشت: کاری که متاسفانه خیلی ها انجام میدن) نهم: پاک کردن گوشتى که به استخوان چسبیده بطورى که چیزى در آن نماند. دهم: دور انداختن میوه پیش از آن که کاملا آن را بخورد.
مستحبات آب آشامیدن:
اوّل: آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوّم: در روز ایستاده آب بخورد.سوّم: پیش از آشامیدن آب بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روى میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت اباعبدالله علیه السلام و اهل بیت ایشان علیهم السلام را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
مکروهات آب آشامیدن:
مسأله: زیاد آشامیدن آب و آشامیدن آن بعد از غذاى چرب و در شب به حال ایستاده مکروه است و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جاى شکسته ظرف و جایى که دسته آن است، مکروه مى باشد.
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »
وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (سوره مبارکه عنکبوت- آیه 69)
و کسانى که در راه ما کوشیدهاند به یقین راههاى خود را بر آنان مینماییم
و در حقیقتخدا با نیکوکاران است.
یکی از ره آوردهای سفر امسالم به جنوب آشنایی با «سید علیرضا مصطفوی» بود. شاید بعضی هاتون بشناسیدش. این آشنایی از اینجا شروع شد که من اصلا قصد خرید کتاب نداشتم و فقط دوستِ همسفرم را تو نمایشگاههای کتابی که اونجا برپا بود همراهی می کردم. تا اینکه توی هویزه چشمم افتاد به یکی از کتابهای گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی به نام «همسفر شهدا». تا حالا همه کتابهاشو خونده بودم اما این یکی جدید بود. خریدمش. البته به نظرم اینم لطف شهدا و هدایتگری خودِ آقا سید بود که این کتاب رو ببینم و بخرم. اونایی که این سری کتابهارو خوندن میدونن که درباره زندگی شهداست و خاطراتی که دوستان و خانواده هاشون ازشون نقل میکنن.
توی اتوبوس با اینکه کتابهای دیگه ای هم واسه خوندن داشتم، شروع کردم به خوندن این کتاب. وقتی خوندم این آقا سید سال 1367 متولد شده و مثل خیلی از ما جنگ و شهدا رو ندیده و اون زمان را درک نکرده خیلی متعجب شدم. با خودم گفتم:«این آقا که از منم کوچکتره! چی باعث شده که زندگینامه ش توسط این گروه به صورت کتاب دربیاد. آخه اونا که فقط از شهدا مینویسن!» همین سوال باعث شد من- که اصلا سابقه نداره یه دفعه بشینم سرِ یه کتابی و تمومش کنم- یه روزه اونو بخونم.(البته اگه بخاطر بازدید از مناطق، بینش وقفه نمیفتاد زودتر هم تموم میشد). هرچی پیشتر میرفتم بیشتر بُهت زده میشدم. اگه اولش سال تولدش رو ننوشته بود فکر میکردم واقعا دارم زندگی یک شهیدِ جنگ را میخونم.
این آقا سید با تفکر روی یک جمله شهید آوینی راهش را آغاز کرد:
«راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد. هر کس از هر کجا بدین صلا لبیک گوید جزء ملازمان کاروان کربلاست...
مبادا روزمرگیها شما را از حضور تاریخی خویش غافل سازد.»
او به ندای «هل من ناصر» امام حسین(ع) در زمان خودش لبیک گفت و تمام تلاشش را برای پاسبانی از این لبیک انجام داد. او به من و امثال من ثابت کرد که در این زمانه هنوز مردان خدا وجود دارند تا با شهادتشون هنرنمایی کنند. او ثابت کرد که می توان خوب زیست و خوب مُرد. او ثابت کرد میشود میدان جنگ را ندید ولی شهید شد. او ثابت کرد میشود در این زمان هم مثل یاران صدر اسلام زندگی کرد. مثل یاران خمینی بود. او ثابت کرد کسانی که میگن «یا لیتنا کنا معک» اگر واقعا بخوان الان هم میشه ندای «هل من ناصر» را شنید و لبیک گفت. او ثابت کرد «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» واقعیت داره. او در ظاهر به مرگ طبیعی رفت اما بنابر شواهد "شهید" شد.
بعد از فوتش مادر محترمش دست نوشته هاش را میبرن خدمت رهبر و ایشون در جواب میفرمایند:
"خداوند سکینه و سلام برقلب آن مادر دلسوخته و رحمت بی منتها به روح آن جوان صالح عطا فرماید"
پ.ن.1: هنوز از خوندن کتابش بُهت زده ام. از اون روز تا حالا فکر میکنم من و ما باید چیکار کنیم؟ بخاطر همین هم در پست قبلیم اون سوال را تو پی نوشت پرسیدم که دوستان لطف کردن و جواب ندادن. اگه کسی راهی به نظرش میرسه لطفا بگه.
پ.ن.2: به هرکی این کتاب رو نخونده توصیه شدید میکنم بخونه. مخصوصا کسانی که زندگینامه شهدا را میخونن.
پ.ن.3: وقتی داشتم عکسای مربوط به ایشون را سرچ میکردم یک پستی خوندم درباره یکی از همکاراشون. پست سومِ این لینکه: http://www.110salehin.blogfa.com/89102.aspx . ایشون هم مثل سید علیرضا به ظاهر کوچک بود اما دلی بزرگ داشت.
پ.ن.4: این هم آدرس وبلاگیه که براش درست کردن و متن کتاب «همسفر شهدا» هم در اون هست: http://hamsafarshohada.blogfa.com /
سخنی با او: دوست داشتم میتونستم خیلی قشنگ تر از شما بگم و بهتر معرفی تون کنم، اما نشد. یعنی بلد نبودم. حلال کن. من وظیفه مو انجام دادم. باقیش با خودت. یا علی
" بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد"
«اللّهم عجل لولیک الفرج »